یه زمانی به کارمندها سکه عیدی میدادن :)
29.11.2025 15:17 — 👍 3 🔁 0 💬 1 📌 0@resasanian.bsky.social
به سان تشدید
یه زمانی به کارمندها سکه عیدی میدادن :)
29.11.2025 15:17 — 👍 3 🔁 0 💬 1 📌 0رومن رولان تو جان شیفته میگه:
مرا با حقیقت بیازار؛ اما هرگز با دروغ رامم نکن!
همین :)
وقتی به معلمها میگی این واژه «فرهنگی» واسه چی بهشون گفته میشه چرا گارد میگیرند؟ ارزش کارتون رو که کلمه تعیین نمیکنه!
22.11.2025 06:27 — 👍 8 🔁 0 💬 1 📌 0فریبِ چشمِ مستی آنچنان برد اختیار از من
که طرح مسجدی گر افکنم میخانه میگردد
#اسیر_شهرستانی
دیلی بیت (t.me/dailybeit)
نوشته بود: اسمت رو تمیز نگه دار. هر جایی نرو، با هر کسی معاشرت نکن. حتی هر کسی رو فالو نداشته باش. اسمت رو تمیز نگه دار.
20.11.2025 16:00 — 👍 15 🔁 0 💬 0 📌 0آرشیو ماگها
18.11.2025 06:41 — 👍 7 🔁 0 💬 0 📌 0سیگار زر
16.11.2025 03:56 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0هیچوقت نمیشه همه چیز رو با هم داشت.
15.11.2025 21:06 — 👍 8 🔁 0 💬 0 📌 0۲۰ دانه
15.11.2025 21:00 — 👍 7 🔁 0 💬 1 📌 0امشب تمام وقتم تو اینستاگرام گذشت.
02.11.2025 22:00 — 👍 7 🔁 0 💬 0 📌 0:)) اونقدر که ما زخم خوردیم که هیچکی نخورده
02.11.2025 18:14 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0ما شهریوریها با هر کسی خوب تا میکنیم، از همون ضربه میخوریم. :)
02.11.2025 18:01 — 👍 10 🔁 0 💬 0 📌 2دیکتاتور فقط خودت
28.10.2025 06:46 — 👍 4 🔁 0 💬 0 📌 0اینطوریه که چندتا برگ تازه جدا میکنم واسه دمنوش بهلیمو
25.10.2025 11:21 — 👍 6 🔁 0 💬 0 📌 0هر روز یک بیت مهمان ما باشید
ریپست لطفا :)
t.me/dailybeit
گفتم از دردِ دلِ خویش به جانم چه کنم؟
گفت تا جان شوَدَت، دردِ دل اظهار مکن
#محتشم_کاشانی
تو نور بودی...
24.10.2025 22:31 — 👍 27 🔁 2 💬 0 📌 1ریههام دیگه جواب این وضعیت رو نمیده
23.09.2025 13:28 — 👍 9 🔁 0 💬 0 📌 0و گفت: اندوه، مُلکی است که چون جايی قرار گرفت رضا ندهد که هيچ چيز با او قرار گيرد.
تذکرة الاولياء | باب دوازدهم
سایهها کشیده میشوند بر دیوار
باد، پرده را نیمهجان تکان میدهد
در فنجان سردِ روی میز
انعکاسِ دستهای رفته
هنوز میلرزد.
رَه به معنی نبَرد آن که به صورت نگرد
هوشنگ ابتهاج
نوشته بود:
اگر جویای احوال منی، من سخت غمگینم
اگر هم از سرتکلیف میپرسی، خدا رو شکر
- این روزها خدا رو شکر
با وجود همهی مصیبتها، ما هنوز اینجاییم. شاید این نقطه از تاریخ که ما در آن هستیم با بقیهی نقطهها فرق دارد. شاید داریم به آستانهی رویداد نزدیک میشویم. مگر تاریخ چندبار میتواند تکرار شود؟
به خاطره اعتمادی نیست
شب، آهسته میریزد
روی شانهی پنجرهها.
راهی که بیرهگذر مانده
نام تو را صدا میزند،
نام تو را…
و هیچکس پاسخ نمیدهد.
باد،
لای شاخهها میگردد
میگردد
میگردد…
و برگی را که دل بسته بود
با خود میبرد.
در ازدحام صداها
کسی رد پای مرا نخواند،
و من چون چراغی
در ظهر آفتاب
بیآنکه خاموش شوم
پنهان ماندم.
چرا کم و بیش هستم. البته مدتی میشد نبودم :)
08.09.2025 14:32 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0و موقتا ازشون فاصله میگیرم، چون حضورم جز بد کردن وضعیت چیزی واسشون نداره. شاید یک روزی وضعیتی که داخلش هستند تموم شد و اون موقع باز هم رو مثل دوست داشتیم.
16.08.2025 18:12 — 👍 7 🔁 0 💬 0 📌 0من با دوستام واسه دوستیم تا تهش میجنگم، جایی هم اشتباه کنند تا توان دارم مقابلشون ایستادگی میکنم. اما از یه جایی باید راه رو برن تا ببینند و بفهمند. با اینکه خودشون خوب میدونند مسیر اشتباهی رو وارد شدن و تن به این انتخاب میدن، واسهام قابل درک نیست. چون هیچ توجیهی نداره این انتخاب.
16.08.2025 18:12 — 👍 7 🔁 0 💬 1 📌 0چطور میشه اینقدر ساده تمام باورت به مسالهای که از همون نقطه ضربه خوردی رو نادیده بگیری و خودت با اینکه میدونی اشتباست تن به اون کار بدی؟
16.08.2025 11:58 — 👍 11 🔁 0 💬 1 📌 0وقتی همه هستن، اما انگار هیچکس نیست.
26.07.2025 14:49 — 👍 6 🔁 0 💬 0 📌 0بعضی اوقات سرت گرمِ فکرای توی سرت میشه که نمیفهمی کسی کنارت نشسته و منتظره فقط یه لحظه ببینیش.
26.07.2025 14:49 — 👍 6 🔁 0 💬 0 📌 0