نمیدونم چه سریایه اسفناج خودش نه طعم خاصی داره نه بو اما عاشق هر چیزیام که باهاش درست میشه. بورانی، پاستا، لازانیا، تهچین، تارتین، بورک، پلواسفناج، حتی نرگسی.
11.11.2025 16:46 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0@albertine.bsky.social
«آلبرتین خانوم، رفتن»
نمیدونم چه سریایه اسفناج خودش نه طعم خاصی داره نه بو اما عاشق هر چیزیام که باهاش درست میشه. بورانی، پاستا، لازانیا، تهچین، تارتین، بورک، پلواسفناج، حتی نرگسی.
11.11.2025 16:46 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0خیلی دوستش دارم.
11.11.2025 15:33 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0از نظر روانی و فیزیکی و چند تا نظر دیگه احتیاج داشتم امروز روز آخر هفته باشه.
11.11.2025 15:33 — 👍 3 🔁 0 💬 0 📌 0همش دلم املت میخواد.
11.11.2025 15:18 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0امروز تا ۱۱/۵ فقط من و گیتا و مژگان بودیم آرایشگاه. خیلی معاشرت مطلوبی بود و خوش گذشت.
بین حرفام کاری که میخواستم (هنوز میخوام) انجام بدم رو گفتم به مژگان. گفت چقدر بهت میاد. و ادامه داد ببین این خیلی مهمه ها. مثلا آرایشگری اصلا به من نمیاد هر چقدرم که توش خوب باشم:))
بیقراری.
11.11.2025 15:03 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0خوشتیپ تویی:*
11.11.2025 14:55 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0بعد از آراشگا
11.11.2025 11:39 — 👍 8 🔁 0 💬 2 📌 0از همونا:))
11.11.2025 11:39 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0داره دیرم میشه.
11.11.2025 05:06 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0مینمایم 😁
تغییر خاصی البته قرار نیست بکنم.
هر چند ابروهامم همین بود🤣 در حال ترمیمه و مرتب باید برم و قبل و بعدش مث همه .
انقددددد خوابم میاد.
پنج صبح هم باید پاشم ناهار درست کنم.
واسه امروزِ بچه از ناهار دیروزش گذاشته بودم. دو روز پشت هم زرشپلو. روز اول کامل خورده بود روز دوم نصفشو. اما فدای سرم. خیلی کیف داشت یه روز استراحت.
داشت به بچه میگفت باباش که «مهمترین آدم هر کسی توی زندگیش مامانشه»
بعد دید من دارم نگاشون میکنم ادامه داد «تا وقتی ازدواج نکرده»
:))))
🫂:*
10.11.2025 15:04 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0ساعت ۱ باید آرایشگاه باشم.
قبلش هم دوش بگیرم.
بعدش خرید.
دنبال بچه باید برم.
فکر ناهار باشم.
بچه رو سرگرم کنم.
و غیره و غیره.
در حالیکه فقط میل به خوابیدن دارم. خوابیدن و خیلی دیر بیدار شدن.
من اگه بتونم از این وضعیت و از چاهی که نمیدونم چطور شد افتادم توش، بیام بیرون بقیه عمرم دوره میافتم دور دنیا و به همه میگم «ببین واقعا همه چیز ممکنه»
چقدر کار درست کردم برای بقیه عمرم.
بعد این قانون جذبیها رو مسخره میکنیم که نادانن. کار میکنه دیگه. ایناهاش:
10.11.2025 04:57 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0چند روز پیش که این مرد نبود از خونه که میرفتم بیرون فکر کردم اگه کلیدامو جا بذارم خونه چی؟ بعد امروز سرم اومد. شانس آوردم موبایلم دستم بود.
زنگ زدم برام کلید بیاره. بچه رو با اسنپ رسوندم و پیاده برگشتم.
با هم رسیدیم دم در.
گوهر هم داشتم میرفتم مدرسه سر خیابون دیدم بهش گفتم بشین توی لابی تا بیام.
نیم ساعت تحمل کنم تا بچه بره مدرسه
بعدش ۷ ساعت تحمل کنم تا گوهر کارش تموم شه بره.
بعدش ۵-۶ ساعت تحمل کنم تا این مرد برگرده خونه و بچه رو تحویل بگیره
دیگه میتونم بخزم توی تختم راحت غصهامو بخورم و بخوابم.
هیچ فکر میکردی اون غصه
ای که نگرانش بودی با مرگ خودت توی زندگیم شروع بشه مامان؟ غصه مرگ تو باشه غم زندگیم؟
(روضه اول صبح)
مامانم همیشه بهم میگفت «غصه نخور قربونت برم. غصه آدمو مریض میکنه» همه کار هم برای اینکه غصه نخورم و خوشحال باشم میکرد.
از وقتی مرده و کسی نیست اینو بهم بگه واقعا تعداد روزایی که احساس سلامتی داشتم خیلی کم بوده.
با درد مچ دستم توی همون روزای اول مرگ خودش شروع شد.
اره خیلی کیف کرده بود. واسه باباش تعریف میکرد فقط بادبادک من پرواز کرد چون مامانم با کاغذ مخصوص درستش کرده بود:))
10.11.2025 02:49 — 👍 2 🔁 0 💬 1 📌 0اینو میخوام تعمیم بدم به کل زندگیم اما نمیدونم با چه کلماتی.
تمام آخر هفته رو عذاب کشیدم. صبح شنبه کلی از بچه معذرتخواهی کردم و توضیح دادم چرا اون امروز نبرده بادبادکشو.
میتونستم منم مث همه سنبل کنم اما یا یه چیزی باید کامل و درست باشه یا نباشه.
خسته شدم از تحمل خودم.
قرار بود شنبه بادبادک درست کنن. بدنهاش رو درست کردم اماحوصلهام نکشید حلقهحلقه کاغذ ببرم و بچسبونم برای دم وگوشاش و باباش که برگشت انجام داد.
به جز ما همه همون شنبه بردن بادبادکهارو.
امروز که رفتن بازی فقط واسه این بچه رفته بالا.
چونکه همه دکوری درست کردن اما من میخواستم بادبادکش واقعی باشه.
🫂:*
09.11.2025 18:00 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0امروز خیلی بهم سخت گذشته. خیلی سختتر از دیروز که بابتش اون همه غر زدم.
از ترس اینکه چند روز ادامه پیدا کنه ممکنه خودمو از پنجره پرت کنم، واسه فردا و پسفردا وقت آرایشگاه گرفتم.
راست میگی.
09.11.2025 15:27 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0پریشون نبودی که نگذشتن لحظهها رو بفهمی.
یا بودی؟
مثلا الان نمیدونم حال الانم نتیجه سیلی حقیقت امروزه؟ یا پیاماس؟ که گه توش.
زود هم شروع شده خیلی باید صبر کنم تا بفهمم.
نتیجه قطعی: هیچ چارهای ندارم، مطلقا هیچی که از خونه بزنم بیرون. هر جور که شده برای هر کاری.
09.11.2025 09:21 — 👍 3 🔁 0 💬 0 📌 0