Sushiii

بعد ۸ سال زندگی مشترک هنوز درک نمیکنم چرا بعضی از زوجها پای پدر و مادرشون و به دعوای زن و شوهری باز میکنن !!؟؟

درود ، بامداد نیک و به کام ...

سلام ...
تلاش داریم یه گوشه ای حتی کوچیک رنگ بزنیم به تیرگی زندگی بچه های کار ...

دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم
ولی به زخم غیبی هنوز میمویم
خمیده تاکم و آشفته بید مجنونی
که سرنگون و سرافکنده بر لب جویم

یه گروه دوستان داریم هر چند وقت یکبار برنامه دور همی ها و مسافرتها رو توش هماهنگ میکنیم .
اینجوری که با ارمنستان و ترکیه و امارات استارت میزنیم به کیش و قشم راضی میشیم پول یه شمال و جور میکنیم یه روز میریم کُردان جوج و نوشابه میزنیم عشق میکنیما .

۳۵ سالم شد نفهمیدم
چرا کولر خونه رو میزنن
ولی کولر ماشین و میگیرن.

فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
که راه آدم و حوا زده است دیو و پری
به پرده‌داری شب بود عیب ما پنهان
ولی سپیده‌دمان می‌رسد پرده‌دری
سرود جنگل و دریاچه سنفونی‌هایی است
برون ز دایره درک و رانش بشری

چون شود در به روی کس بسته
ریه زان بستگی شود خسته
که هوا نیز اندر آن حبس است
نفس‌ آنجا به‌ حبس‌ چون‌ نفس‌ است‌
اولین تجربه بنده از حبس تو دستشویی 😎😎😎😎

یه آهنگ هم داره "تو را از بین صدها گل جدا کردم" اونم خیلی حال خوبی داره

فرزین زود از دنیا رفت ...

عقرب سر زلف یار و مه پیکر اوست
با این همه کبر و ناز کاندر سر اوست
شیرین دهنی و شهد در شکر اوست
فرمانده روزگار فرمانبر اوست

عجب آهنگی 👍👍👍

"دست مرا بگیر.
با تو می‌خواهم برخیزم.
تو رستاخیز حیات منی."

مثل خون در رگ های من
احمد شاملو

محصول جدید کوکاکولا ...
کونیاکولا حاصل دسترنج برادران زحمتکش تاکستان ...
سلامتیتون ...

دقت کردم هرکی تو دادگاه ، رای بر علیه اش صادر شده بعد دادگاه قاضی و تو حیاط دیده ، قاضی بهش گفته حق با تو بود اما مجبور بودم اون رای و بدم .

صبح بخیر

خیز صبوحے ڪن و درده صلا
خیز ڪه صبح آمد و وقت دعا

ڪوزه پر از مے ڪن و در ڪاسه ریز
خیز مزن خنبک و خم برگشا

#مولانا

صبح بخیر
ورزشکار باشید ...

یادش بخیر

یه غزل از رهی مهمونم کنید :
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی‌سروسامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
مربوط به ژانر دیروز 😎😎

🥺🥺

سپاس . خبر نداشتم اخریشه .

چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جست‌وجو کردم

صفایی بود دیشب با خیالت خلوتِ ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
شهریار

باید بروز رسانی میکردی فکر کنم از شنبه بروز رسانیش با آیکون جدید بود .

من عکس آخرین وعده صبحانه ای که با مادر بزرگم خوردم و دارم و گاهی نگاش میکنم و حرفاش و دلتنگیاشو درد و دلاش و مرور میکنم و بغض وجودمو میگیره .

صبحت بخیر

من چند روز پیش این داستان و فراموش کرده بودم و ۱۰ دیقه داشتم دنبال یه پرنده کوچیک آبی میگشتم ...

سلام . صبح بخیر

هرکسی که ملاقات می‌کنید در حال جنگ در میدانی است که شما هیچ چیز درباره‌اش نمی‌دانید.

“مهربان باشید. همیشه.”