LaMo

عالی. مرسی.

پادکست‌های همه‌تون رو -اقلا یک بار- گوش می‌دم آما امروز صبح به این هم خندیدم.

عندل جون اصلش به فارسیه؟

a cartoon of a man and a woman talking to each other ALT: a cartoon of a man and a woman talking to each other

بعد از شش روز قهوه میل کردم به افتخار اینکه دیشب تب نکردم.
صدام برنگشته هنوز.

واقعا وحشتناکه. امیدوارم بهتر شی زود زن.

هی می‌گم خب دیگه قسمت تب تموم شد، یک ساعت بعد دوباره تب می‌کنم. لرز می‌کنم. این زندگی نشد.😩

ای وای. من هنوز قدرت برخاستن ندارم البته. فقط میلش رو دارم. خیلی هولناک و همه‌جانبه افتادم.

با تشکر از برنامه‌ی خوبتون، خیلی مایلم به سان لازاروس پس از چهار روز از قبرم برخیزم.

یک تبی دارم که عینک رو زدم عینکم درجا بخار کرد. ندیده بودم تا حالا. فکر کردم دارم کور می‌شم که دیدم خیر. اما اون که مغز و ملاج آدم انگار بالاس، وضع ذهنی جالبیه. مدتش رو کم کنید فقط.

به عسل آلرژی دارم اما خدمت باقیش هستم. مرسی زن.

منم مثل تو سمی. یهویی انگار ذوب شدم افتادم تو تخت و تب.

حتی حال ندارم دنبال گیف همدردی بگردم :(( عجب کوفت بیخودی.

a man is laying on a bed with his legs crossed . ALT: a man is laying on a bed with his legs crossed .

خبر کوتاه بود؛ در آغاز آخرهفته طولانی تب و گلودرد. آفرین.

حق

a woman in a corset is being helped by another woman in a white dress ALT: a woman in a corset is being helped by another woman in a white dress

امیر خادم وقتی داره نقل قول تاریخی می‌کنه، انگار یکی بندهای کرستش رو سفت می‌کشه، صداش عوض می‌شه یه حالت ناطق‌باشی-واری داره. بعضی وقت‌ها خیلی می‌خندم.
آیا این سبک و استیل نطق کردن با تغییر تن صدا و لحن، یک امر تاریخی یا ادبیاتی یا اجرایی ایرانی است؟

خودشه

Apocalypse

open.spotify.com/track/0yc6Gs...
هروقت که گوش می‌دم دوست دارم دست غریبه‌ها رو بگیرم با هم برقصیم در قطار. 😌

خوب کردی 😌

عینک چشمم نبود، خوندم گریه. گفتم اکه‌هی.

میم اون که خوابش نمی‌بره. (الان دم دستم نیست)

زن. نو منبر بی پامنبری :)))

اکه‌هی. چه خفن.

انجمن مشنگ‌های مقیم خارج 😹😹

برای همین فرمت دیجیتال نوشتاری از ازل بین دیاسپورای فارسی خیلی محبوب بوده. منتها در شرایط جوانی و دانشجویی آدم فرصت نوشتن پرت و پلای مفرح و شاد و مجلسی بیشتر داره. 😹 من واقعا خیلی دوست داشتم بسیار بیشتر از اینی که الان می‌گم، مزخرف بگم آما چی؟ نمی شه و نمی‌رسم. 😹

زارا تو خودت منبر رو باید بگیری دستت. اما واقعا یه باسن خاصی لازم داره که منبر رو بسازیم، بعد دیگه هرکی خواست بیاد. مثلا اسمش رو بذاریم «چارشنبه شیش» بعد دیگه گم هم نمی کنیم کی بود کجا بود چون اسمش زمانشه. بعد می‌گیم نه نه من امروز چارشنبه شیش دارم، نمی‌تونم بیام. :))
منتها زمانش سخته چون دیاسپورا.

وای نادر خیلی خندیدم

زن 😻

وای چقدر خوش می‌گذشت. خیلی دوست دارم. شاید باید منبر درست کنیم برای زمستون. :)) خیلی هم اون شهر پشت و رو به آب رو دوست دارم بهتر بفهمم هم امر desire و ظلم و جورش رو. من یک فاز fascination با دانوب در اواخر قرن ۱۹ داشتم که هایپرفوکس شده بودم. اما اطناب اینجا نمی‌شه.

Wow

آره واقعا شهرت حسابی داره. یادمه پارسال هری استایلز هم دویده بود و همه خیلی 😻 بودند.
جایزه رو توجیه کردی برام. 😹✌️