زندگی جدید

تا سکته رفتم. :))

یه گوشه واسه دیتای خودت یادداشت کن نمی‌خواد به من یادآور شی، من خودم یادم هست کی نقره‌داغ شده‌م.

عذر می‌خوام تاریخ خرید بلیت رو چرا باید بزرگ گوشهٔ بلیت بنویسن که هر بار با تاریخ رفت/پرواز اشتباه بگیریم و شکم‌روش؟

حالا فردا دارم میرم مغازه ایرانی‌های اینجا رو بررسی کنم و امیدوارم نون سنگک رو قفسه باشه. ☝🏼

تنها خوراکی ایرانی که واقعاً بهش وابسته‌م و پیگیر دنبالشم نون سنگکه. نون‌های اینجا خیلی خوشمزه‌ن ولی برای مصرف روزانه سنگینن، طعم هر چیزی کنارشون می‌خوری رو می‌بلعن و فاصلهٔ گلو تا معده رو مثل فوم پر می‌کنن.

چرا این اسکرین که توصیه می‌کنن شبا چشم ندوزیم بهش تا خوابمون ببره روزا مارو به خواب شیرین دعوت می‌کنه اگه راست میگن؟

🥹

آخر هفتهٔ مناسب

نه اتفاقاً خیلی بهت میاد چتری بالارفته.

آبجو نوشیدنی مورد‌علاقه‌م نیست اما در حالات خاصی خیلی بهم مزه میده.
در هر حال با همون قلپ اول همیشه بلافاصله یاد مامانم می‌افتم و دو سه سفری که دو تایی با هم به خارج‌های همسایه رفته بودیم...
یه بسته چیپس کلاسیک Lay's، گیلاس‌های آبجو تو اتاق هتل، سکه‌های ناآشنای باقی‌موندهٔ پولمون. سرخوش و ذوق‌زده.

اینور و اونور

چقدر یه‌هو پاییز شد. هوس پستهٔ تازه کردم.

برای خودمم عجیبه؛ تا دو روز از مونترال میرم دلم براش تنگ میشه. تا برمی‌گردم دوست دارم بدو بدو برم جاهای محبوبم رو ببینم. مثل تهران.

:)) آره. شاید باید حتی گوشی رو هم گذاشت کنار. مطلقاً بیکار.

خیلی خیلی خیلی کار دارم. حالا فعلا یه پتو شسته‌م دارم نگاهش می‌کنم تا خشک شه.

هاها مرسی. بیشتر شانس و اقبال 😅

وضع غذایی این چند وقت.

دیشب اومدیم بگیریم بخوابیم نیما گفت اوا مَمللمو نکردم. گفتم چییی؟ گفت مملل.
فکر می‌کنید مملل چیه دوستان؟
بازی با کلمات سریانی.🙄

این پروژه‌ای که در دست دارم درست تلاقی همهٔ علایق و شاخه‌هاییه که تو زندگی‌م روشون پریدم. کاش بیشتر بود.

اینترنت، به‌خصوص بخش گوگل‌مپ، واقعاً چیز جالبیه. داریم نقطه‌های بعیدی رو روی نقشه سرچ می‌کنیم، من خیلی رندوم رسیدم به این بستنی‌فروشی تو ماداگاسکار. جالب نیست می‌تونم مغازهٔ محبوب یه بچه‌ماداگاسکاری رو از این فاصله ببینم؟

کائنات با این زادگاه عزیز ما شوخی داره؟ :(

تصاویر دیگه‌ای از پیاده‌روی امشب.

پیچیدن صدای باد تو درخت‌ها رو خیلی دوست دارم. از زیباترین صداهای طبیعت.

حالا تجربهٔ طولانی‌ای هم با هیچ کدوم از این دو جامعه ندارم. ایشالا که‌ همینطوره :))

برام جالبه منابع آموزشیِ زبان چطوری فرهنگ یه جامعه رو منعکس میکنن. الان که دارم دوباره آلمانی می‌خونم باز سریع رسیدم به بخش مفصل تمیزکاری (انواع اسم و فعل مربوط به تمیزکردن خونه و وظایف هم‌خونه و از این‌چیزا).

تو فرانسوی هنوز درسم به این‌چیزا نرسیده و مطمئن نیستم برسه. :))

شما رو‌ نمی‌دونم ولی مصرف هویج ما خیلی بالاست.

برای اولین‌بار بعد از جنگ تونستم سه ساعت کامل تمرکز کنم روی کارم. شاید گرما هم بی‌تأثیر نبود، چسبیده بودم به موس و صندلی.

🫂💘امیدوارم هیچ‌وقت تکرار نشه.

متأسفانه ردخور نداره. هرموقع لازمه یه مدرکم اینجا دستم باشه ایرانه، هرموقع باید ایران باشه اینجا پر شالمه و زل زده تو چشمام.