هرچی تاریکی رو بیشتر میبینم
نور برام خالصتر میشه…
@rfaraji.bsky.social
روزنامهنگار | شاعر جهان را به شاعران بسپارید؛ دیوارها فرو میریزد.
هرچی تاریکی رو بیشتر میبینم
نور برام خالصتر میشه…
میگویند گربهها برمیگردند اگر دوستت داشته باشند…
اما من هر روز با قلبی خالیتر میفهمم که شاید فقط به خوابهایم برمیگردد.
نتوانستم آواز بخوانم
بوسیدمت و عشق
با خونی از من سرازیر شد
یکباره ترس برم داشت
افتاده باشى از سر ديوار
خم شدم بگیرم
ديدم
خوشه خوشه آويختهاى
از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشن بالماسکه بود در حالی که من با چهره واقعیام در آن شرکت کرده بودم
27.09.2025 20:28 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0کشور من اینه؛
یه سرباز هیجده سالهی اهل شوخی و زندگی که مثل پاکتهای شیر زیر گلوش نقطه چین کشیده و زیرش نوشته:
از این جا ببُرین حروملقمهها…
یا شاید کشور من اون نوشته روی درختی هست که میگه:
!I'm still alive
خون در زمین فرو نرفت.
روی زمین پخش شد.
از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد.
هر کس آن را میدید
میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
• شاهرخ مسکوب
همه آرزوى دل را به تبسمى برآور
همه رنج هاى جان را به كرشمه اى دوا كن
🌱🐈
همش به خود میگویم در جهانی به این تاریکی گذاشتن شعر، داستان، خاطرات، نامهها و فیلمها میتواند چه دردی را دوا کند؟ اصلا آیا مرهمی هست؟
ای کاش پر پرندهای بودم که خنکای آسمان را به هنگام پرواز حس میکند...
ای کاش در کنگرهٔ صورتی گلها مکانی داشتم و از جهان انسانها دور بودم...
من از زمانی که او دوستم دارد به چشم خود ارجمند میآیم.
-گوته: رنجهای ورتر جوان
وقتی فریاد میزنیم: زن، زندگی، آزادی
یعنی پایان سلطهی قیممآبانه و آغاز زیستنی آگاهانه بر پایهی کرامت، عدالت و انتخاب.
این توصیف ِبینظیر پییر لومتر است از تصور رقتآور ابلهان نسبت به قدرت پوشالیشان در جنگ در رمان «دیدار به قیامت» با این شروع درخشان: «تمام کسانی که تصور میکردند این جنگ به زودی پایان خواهد یافت، دیرگاهی است که در همین جنگ جان باختهاند»
11.07.2025 13:16 — 👍 4 🔁 0 💬 0 📌 0«و به یاد میآورد ابلهانی را که با سر دادن خنده میگفتند این جنگ نمایشی بیش نیست و گلولههای دشمن چنان نرماند که مثل گلابی پخته وا میروند.
و حالا اوست ایستاده در برابر انبوهی از نعشهای همین ابلهان که هر یک در حال خندیدن با یکی از همان گلولههای بیقدر برای همیشه مردهاند»…
شما درست میگویید!
زدن زندان اوین نمادین بود.
بله؛ نماد مردمی که همزمان که زندانی حکومت داخلیاند، زیر بمب و آتش دشمن خارجیاند…
«خودش در خودش روی خودش تف انداخت»
- ابراهیم گلستان (آذر، ماه آخر پاییز)
ما هم روی تو که با توهمات و رویاهای ابلهانهات، مردمان این سرزمین را بیآینده کردی، تف میاندازیم.
ترسناکتر از صدای موشک و پدافند
قطع شدن ارتباط با عزیزانمون داخل ایران….
یک بار به دنیا اومدیم و هزار بار مُردیم…
🫂💔
به کودکانم نگفتم
که جنگ چیست،
فقط گفتم:
وقتی آسمان قرمز شد،
زیر میز قایم شوید.
من اندوهگین نیستم
من اندوه جهانم
در سینهام سرزمینیست که میگرید
.
.
مجاهد کورکور اعدام شد..
بازآ بازآ هرآنچه هستى باز آى
گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى
اين درگه ما درگه نااميدى نيست
صدبار اگر توبه شكستى باز آى

میدانی وطن چیست؟
وطن یعنی این که
نباید همه این اتفاق ها میافتاد...
غربت با من همان کار را میکند
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکتهی قلبی با ناظم حکمت.
تنفر از استبداد کافی نیست،
.
.
.
باید عاشق آزادی هم بود
در تکاپوی انتشار دستخط و چت و اثبات رفاقت،
این از آن پیشی میگیرد در «تلاش برای منصرف کردنش از خودکشی»…
کسی برایش میز میچیند، دیگری شعر مینویسد.
آخ دریغ از همدلی در روزهایی که کمک میخواست، هم صحبت میخواست، دارو میخواست، کار میخواست…
میخواست و هیچکس نمیشنید
تا رفت
کامران را میگویم
کارگر کتاب فروش
The Pause
27.11.2024 03:13 — 👍 9 🔁 1 💬 0 📌 0دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند!
ژیژک در کتاب «خشونت» مینویسد:
زمانی که ملتی بفهمد دیگرانی(همسایگانی) چیزهایی دارند و از این چیزها لذت میبرند، حسادت اجتماعی آنها را فرا میگیرد و این موجب تنفر و خشونت میشود.
دلش چنين میخواست اما کو جرأت؟!
اين است آدميزاد،
دست کم دو گونه زندگانی میکند،
يکی، آنکه هست و ديگری، آنکه میخواهد.
فاصله بین بازداشت تا تحویل متهم به دستگاه قضایی، میتواند با هر خشونتی پر شود…
16.03.2025 08:31 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0من هم جناب لو، من هم…
12.03.2025 16:30 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0