جناب آقای سامـ

در چند هفته گذشته هر بار خواستم حال کسی رو بپرسم و بهش مسیج دادم جوری رفتار کرده که حس “به تو ربطی نداره” گرفتم. انگار همه فکر می‌کنن دارم تو زندگی‌شون دخالت می‌کنم، در حالی که من فقط دوست‌شونم. ینی حداقل خودم این جوری فکر می‌کنم :(

جدیدا دوباره از اینجا بیشتر خوشم اومده. هیچ دلیلی هم به جز خلوتی نداره. هیچ کی نیست و هیچ کی نمی‌خونه. عالیه

فهمیدم که بدترین حس دنیا عدم احساس مفید بودنه.

یه جوری حالم از خودم به هم می‌خوره که جلوی آینه بیشتر از ده ثانیه تو چشام نگاه کنم می‌خوام بالا بیارم.

ملالت

کل مغزیشو از بدنه در بیار. زیرش یه پنبه داره و یه سولاخ. ازون سولاخی بنزین پر می‌شه توش. بعد دوباره جا بزن تو بدنه. آسونه.

لطفا کس گاوهای جالب خود را با ما به اشتراک بگذارید!

😁😁

😁😁 چرا مجازی نمی‌شه “بو” رو شیر کرد؟؟

لبه‌های اضافی حروف دندانه دار در فونت فارسی/عربی بلواسکای.

مهم‌ترین مشکلی که با بلواسکای دارم:

😂😂😂

بزودی :)))

انقدر مطمئن نباش :)) یهو دیدی خدا با یه معجزه دریچه‌های ایمان رو بر تو گشود

وقتشه اصلاح کنیم خودمونو :((

جادی گفت مغزم کلا روی مود مثبت تنظیم شده. حسودی به تنظیمات مغز دیگران هم آنلاک شد.

زاویه عکس POV به پایین. یک فندک مشکی باز شده در دست. پایی که روی پای دیگه گذاشته شده. ساق پا پر مو است.

خیلی وقتا پیش میاد که نشستم روی صندلی، پامو انداختم روی پام و فندک دستمه. یه کرم عجیبی به وجودم میفته که موهای پامو کز بدم. به وضوح می‌تونم پیشبینی کنم نتیجه این کار گه خوردنه، ولی انقدر این وسوسه تکرار می‌شه که می‌دونم یه بار باید این کارو بکنم تا دیگه بهش فکر نکنم.

شاید روزی که صحب خونه بشم به خدا هم ایمان بیارم :))

اونا بدن، تو باید بگیری؟

کاش واقعا اجاره نمی‌دادم. می‌دونم منطقی نیست، ولی هیچ وقت عادت نکردم و بابت پولی که هر ماه بابت اجاره می‌دم خیلی زورم میاد.

پایدار نخواهد بود :))

دارم می‌رم تو ۱۹

دقیقا 👍👍👍

بیا با هم دوست شیم

تقریبا می‌تونم بگم که متعلق به هیچ دسته بزرگ فکری نیستم و از همه دسته‌ها طرد شده‌ام. اطرافیان مطلوبم هم متشکل از کسانی با همین ویژگی هستند. یعنی تقریبا می‌تونم بگم با افرادی که صد در صد متعلق به یه دسته فکری مشخص هستند نمی‌تونم ارتباطی برقرار کنم.

تصمیم گرفته بودم اینجا مؤدب و متشخص باشم که خب فعلا سرش گرده.

مطمئنم ایلان ماسک توییتر رو بد بگا می‌ده و حداکثر نصف قیمتی که خریده می‌فروشه.

ریده شد به توییتر
انگار که مجبورم حالا یه چیزی بنویسم

کاش آدما می‌فهمیدن موقع دروغ گفتن خیلی تابلوتر از چیزی هستن که فکر می‌کنن. این که فکر می‌کنن کسی نمی‌فهمه بیشتر از خود دروغ گفتن دلم رو می‌شکونه.

خواب دیدم عینکم از دو جا شکسته و راهی که به ذهنم می‌رسه اینه که چسب ۱۲۳ گیر بیارم. ولی هر چقدر التماس می‌کنم هیچکی کمکم نمی‌کنه. شدیدا احساس ضعف و بیچارگی تجربه کردم و این یکی از بدترین و پراسترس‌ترین خواب‌هایی بود که اخیرا دیدم.

بیشتر از هر زمانی دلم می‌خوام بُعدهای بیشتری از خودم رو در معرض عموم منتشر کنم. و با هر کی صحبت می‌کنم شدیدا من رو به این کار تشویق می‌کنه. کمترین تبعاتی که این کار در پی داره قضاوت شدن و تایید نشدن از طرف مخاطبه. امیدوارم بتونم بیشتر به شخصیت تاییدطلب درونم غلبه کنم.