Mee

خب دوباره ددلاین‌هایی دارن نزدیک میشن درحالی که من واسه خودم رفته بودم بچرخم.
به والذاریات افتادن تضمینی فقط در این اکانت.

میدونی چرا پرسیدم؟ چون حواسم به میدون انقلاب بود. اینطوری بودم که چی در میدون انقلاب ربط داشت به زندگی مطلوبت؟ 😅

🥹😍😘

دو سه روز سفر مریض و بداخلاق بودم. از همسفرهام عذرخواهی کردم.

گوشه پیرهنتو گرفتم، می‌کشم و میگم بگو :)

چه خوب.. چی مطلوب بود؟

استریت‌های بی‌میل به تولیدمثل بازی نیستن؟ :)

به نظرم اگه قلقلی‌ها داغه، تا زمانی که کم‌کم خنک بشه عیب نداره بیرون باشه.

آدما خیلی حرف می‌زنن.

دیگه باید اینو به عنوان یکی از ویژگی‌های خودم بپذیرم که همه دور و برم درباره خودشون و جهانشون و اعتقاداتشون و ریز همه‌چی‌شون لکچر میدن و من فقط شنونده‌ام و هیچی از خودم نمیگم.

عوضش پاییز قشنگ بود.

شگفت‌زده ام که نه تنها به سرعت به سی و چند سالگی رسیدم، بلکه این آخرین سالگرد تولد دهه سیه و از سال دیگه عدد چهل پیش رومه. حیرتا!

😘

یا خدا 🙄

بعد پونزده سال یه اشتباهی کردم و در محاصره خانواده پدری‌ام، نمی‌تونم جای خاصی برم. فردا صبح برمی‌گردم تهران. قبلش هم می‌دونستم ولی دیگه مطمئن شدم که فاصله جهان‌هامون اندازه میلیون‌ها سال نوریه. تو این دو روز اندازه ذخیره پونزده سال آینده باهاشون معاشرت کردم.

به‌به! مبارکه 🤩

🙄🤦🏻‍♀️🤲🏻

احمقانه‌ترین تصمیم ممکن رو برای این چند روز گرفتم و پاشدم تنهایی اومدم سفری که فکر می‌کردم ازم انتظار میره ولی حالا که اومدم می‌بینم اونقدرام ازم انتظار نمی‌رفت و با این معاشران خیلی هم داره بهم سخت می‌گذره.
#عقل_هم_خوب_چیزیه

ایده قشنگیه 🤩

مبارک باشه 🌹

راحت‌ترین گزینه‌های ممکن که به ف برای تولدش پیشنهاد کردم :)
زرشک پلو با مرغ و میرزاقاسمی
مرغ رو میخواستم مرغ ترش کنم، اما گردو و رب انار برای گلوی خودم بد بود.

مهمونی تموم شد. خیالم از اون جهت راحت و درگیر جهات دیگه‌ای از زندگی شد.
شماها چطورید؟

کاش عرق رازیانه داشتی. یه نصفه لیوان خلاصت میکرد: /

متأسفانه همینطوره :,/

من هر دوره ظاهراً خوشی رو که می بینم اگه بعدش قحطی و جنگ در پی بوده باشه باعث میشه از تصور همون چهار صباح مثلا آرامش هم قراری بشم :)
یه طوری که انگار دارم به آدمای اون دوره تاریخی میگم حالا بخند، گریه‌هات مونده 😄

فقط آخراش به جنگ و مکافات نمی‌خورد؟

گوارای وجود اونایی که خیلی نگران بودن چرا ج.ا پاچه این و اون رو نمی‌گیره.

چقدر واسه هممون جالب بوده 😁

هی میگم نمی‌دونم چرا.. درحالی که وقتی دقت که می‌کنم می‌فهمم چرا مودم گاهی خراب میشه. بخش اعظمش برمی‌گرده به تحمل رفتارهای ناجور آدمای غیرقابل‌حذفی که حتی از فاصله‌ زیاد هم زور دراماهاشون زیاده.
کاش میشد به گفته صائب جان عمل می‌کردم که می‌فرماد:
«غیر از کنار هیچ ز اهل جهان مگیر»
هرچند باید گفت کنارتر از این؟

همین هم خودش کلی استرس داره.
منم دیشب خواب جنگ‌ می‌دیدم. با دو نفر دیگه تا صبح داشتیم از یه منطقه‌ای فرار می‌کردیم. الآن هم نمی‌دونم چرا به رغم دارو خوابم نمی‌بره.