lili

این چندمین باره حس غریبه بودن به من می‌ده. یه موضوعی بین خودشون هست بعد n سال تازه به من می‌گن. بدترین حس و حال رو به آدم انتقال می‌ده.

یه دوستی چت می‌کرد لپاشو حس می‌کرد و مدام می‌گفت لپام درد می‌کنه. ما هم متاسفانه فقط بهش می‌خندیدیم.

من از اینا که میگی میخوام

چه کار خوبی کردی، حسابی بهت خوش می‌گذره♥️

با اینا تابستونو سر می‌کنم😌
(استخر هفته‌ی پیش و آب‌دوغ امروز)

خیلی حوصله‌سربره. دریا خوبه فقط.

سوال توییتری خودم رو از زهره پرسیدم و منتظر جوابم.

آخ من خیلی دوست داشتم امسالم برم آفتاب بگیرم اما واقعا سختمه چندین روز چندین ساعت تا بلخره برنزه شم.

کجا کجا؟

من فقط با آب‌دوغ زنده‌م جدیدا. نشد ماست‌خیار.

بین همه‌شون منم دیگه فقط اینجا رو انتخاب می‌کنم حرف بزنم؛ آره خلاصه هوا انقدر گرمه که ترکیب حموم و کولر بعدش هم دیگه جواب نمی‌ده.

♥️

تو فکر این بودم بلخره براش بنویسم که کجایی و دلم برات تنگ شده و تو فکرتم و اینا یا نه، که دیدم بعد مدت‌ها استوری گذاشته و همین حضورش انگار کافی بود تا نگرانش نباشم و مزاحمش هم نشدم.

بمیرم برات 💔

دختر برادرم دو ساعتی اومد پیش‌مون و جوری از غصه و کسالت نجات‌مون داد که برای دقایقی دلم بچه خواست🙈

دیشب با دوستامون که پدرشون به تازگی فوت کرده نشستیم عرق خوردیم و گریه کردیم. عجیب‌ترین تجربه‌ی رابطه‌مون بود.

جدی جدی منو پیچوندن:))) آدمایی که فقط تحویلشون گرفتم و عزت و احترام گذاشتم براشون. خیلی عجیبه ماجرا :))

دیگه خودت باید پاشی بیای پیش‌مون ♥️

نمی‌دونستم جای خوبیه اینجا 😒

منم اولش گفتم حالا ببینم چی میشه ولی خب خودش برام فرستاد و نذاشت ناز کنم:))

سخت‌تر می‌شد :))

ادا واقعا؛ حالا بامزگی چی داشت برامون خواهر؟

فضا انگار یه مهمونی خودمونیه

خوشگل خوشگلا تویی تو 😘♥️

اینجا چه ساده و خاکی و بی‌شیله‌پیله است. خبری از ناامن پاامن هم نیست انگار. درود دوستان.