یگانه

اتفاقا در تمام برنده شدن هام حس خیلی خوبی داشتم اون ترسه نمیذاشت لذت ببرم.

من برنده شدم ولی حس‌ خوبی ندارم

خدا هیچ وقت بنده هاش رو تنها نمیذاره.

واقعا گند زدن پشت گند زدن

بزرگترین تصمیمی که امروز تو زندگیم گرفتم ۲۳ آذر ماهه اینه که گذشته و آدم‌های گذشته رو رها کنم.

خسته ام و از این آزمون میترسم.

تو همه چیو رد کردی و الان به یه موفقیت نیاز داری.

خیلی بهت افتخار میکنم یگانه خیلی زیاد.

یه سر اومدم همه چیو بررسی کردم هر چی درس میخونم میرم جلوتر میبینم واقعا خدا به من رحم کرد و میفهمم من چه آدم قوی و محکمیم که تا به اینجا رسیدم. هرچند با سختی ولی فقط خود آدمه که میدونه چی بهش گذشته.

داره خوش میگذره

واقعیتش من زیاد از تعریف بقیه هیجان زیاده نمیشم و میذارم پای محبتی که دارن ولی وقتی پریروز تراپیستم دوبار بهم گفت برای اولین بار توی این ۷ ماه گذشته کارت عالی بود به فکر رفتم :)

Ah gandesh bezanan!

وا چقدر دارم جدی میشم. و چقدر زندگی بدون تروما و اضطراب واختلال خوبه و چقدر از خودم ممنونم و چقدر خودم رو دوست دارم و چقدر خودم در معرض shell shock
قرار دادم، ولی می ارزید اون همه رنج به این حال الانم می ارزید.

روانشناسی خوندن بهترین کاری یود که در زندگیم انجام دادم نجاتم داد. دنبال دلیل گشتن همیشه همیشه همیشه نجاتتون میده.

دیگه هیچ چیزی از گذشته نمیخوام و نمیخوام دست به چیزی بزنم نمیخوام چیزی رو درست کنم تغییر بدم نمیخوام بقیه رو ببینم و نمیخوامم بدونم چرا اینجور شد چون دلیل اصلی رو فهمیدم واقعا جوینده یابنده است. دلم میخواد آرزوهامو تغییر بدم، سبک زندگیمو، علایقمو، گرایشامو، رفتارمو، همه چیو دلم میخواد از نو بسازم

یه زمان دلم میخواست آدما برگردن بهم ازم معذرت خواهی کنن و دلیل رفتاراشون رو بگن و دیشب دو مورد افتاد هر چتد اولی مهم نبود ولی دومی که ۱۳ سال طول کشید و پای گذاری تمام این ریشه ها و نگاه من به دوستام پیام داد. فکر میکنید چی شد؟ پیام رو دریافت کردم تو ۱۰ سالگی میخواستم چیزی که باعث بدبختی شدرو نمیخوام

بعد الان زنگ زد دچار احساس خوبی نبود هر چند تو این چند وقتم زنگ میزد پیامم میداد، ولی خب من حاضر نشدم ببینمش میگفتش یگانه حق با تو بود اینا آدمای جالبی نیستن و فلان منم هرچی تو دلم بود گفتم و دلم میخواست بگم و تموم شد با نازنین و دوستمه

پارسال قبل از کنکور ارشدم، دچار استرس و پنیک شدید شدم چون نتونستم درس بخونم و برسم به مباحث تصمیم گرفتم برم جایی و بعد در اون مکان و خونه رفتار مناسبی با من نشد و بعدش یه پیامی دریافت کردم و کلا قطع ارتباط کردم با اون آدما یا به قولی دوست های جدید و نازنین پیام داد گفت هرچی باشه من دوست تو میمونم.

دیشب نازنین زنگ زد، دفعه اول جواب ندادم بعد از چند ساعت دوباره زنگ زد، جواب دادم. چون چند ماه پیش جواب نداده بود و کلا در پس زمینه‌ی ذهنم این بود باهاش قطع ارتباط کنم، چون مسیرای فکریمون جداست در کل دختر خوب و مهربونیه و منم دوست داره ولی همه چیز دوست داشتن نیست که.

از وقتی ارتودنسی کردم چهره ام هر روز یه شکل جدید به خودش داره میگیره.

راستی از ناتالی پورتمن هم ممنونم💘

به قول ماهلر دارم از تخم در میام😁

اگر به جای سرزنش کردن بابت یه کار اشتباه و تکراری دنبال دلیل اون بگردیم میتونیم ازش دست بکشیم و تمومش کنیم اینجوری به فردامون هم کمک کردیم

و بسیار تا بسیار به خودشناسی رسیدم یعنی کلاف نخ رو دستم گرفتم.
با تنهاییم دارم اخت میشم

باشگاه رو از اول مهر شروع کردم

توییترم رو بستم و البته بسیار تمرین کردم تا مسائل شخصیم رو بازگو نکنم داخلش و همین باعث ترکش شد.

اگه ازم بپرسن دستاوردت تو این نیمه اول امسال چیه؟
طنز بیش از حدم که به لودگی میکشید رو گذاشتم کنار.
از فحاشی که عمیقا بابتش سرخورده میشدم درون خودم رو از بین بردم.

امشب برای اولین بار با تمام وجودم تصمیمم رو گرفتم و میخوام مهاجرت کنم به آمریکا.

دل نگرانی ما از خودخواهی آدمیست که میخواهد به چشم خود شاهد پیروزی باشد. پیروزی رویت خواهد شد، حتی اگر در کاسه چشمهای من و تو گیاه روییده باشد.

بابت سبز بودنم بابت هشیار بودن الانم از دکتر باران ممنونم