Albertin's Avatar

Albertin

@aalbertin.bsky.social

همون گرگ بیزاری که از خیال‌بافی دل برید

27 Followers  |  28 Following  |  211 Posts  |  Joined: 25.01.2025  |  1.7248

Latest posts by aalbertin.bsky.social on Bluesky

🫂

14.10.2025 19:54 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

هیچ موقع انقدر مردا رو مخم نبودن. به خاطر مردای درخشانیه که در محیط کار می‌بینم. همه پر از خودخواهی، قدرت‌طلب، پرخاشگر، شوخی‌های مزخرف.
کاش بازم با زنا کار می‌کردم 😔

14.10.2025 19:42 — 👍 5    🔁 0    💬 1    📌 0

🔥

08.10.2025 22:47 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

یه کتاب نوجوان هست به اسم فروغ مال مجموعه سی شعر، نشر شهرقلم. بخش اولش زندگی و زمانه فروغ و بخش دوم سی شعر مهم ازش. به نظرم اون کمک می‌کنه. ولی نمی‌دونم می‌تونی گیرش بیاری از اونجا یا نه.

07.10.2025 19:58 — 👍 2    🔁 0    💬 2    📌 0

یه گندم‌پلو علی درست می‌کنه، ولی بلد نیستم. ازش بپرس، جالبه :)

06.10.2025 15:06 — 👍 1    🔁 0    💬 1    📌 0

کاش همه چیز جور دیگه بود، امروز قرار نبود برم اونجا که اضطراب. به‌جاش زیر پتو مچاله می‌شدم تا این حالت تهوع تموم بشه. بعد آروم آروم می‌رفتم خونه دوستم.
کاش به‌جای منطق، جنس تصمیماتم دلی بود. انقدر تلاش نمی‌کردم، کار راحت‌تر رو می‌کردم و راضی بودم. تو وجودم یه مسابقه نبود که هر روز توش دارم شکست می‌خورم.

29.09.2025 07:16 — 👍 3    🔁 0    💬 0    📌 0

واقعاً نمی‌دونم چمه که انقدر این روزا اضطراب دارم. یعنی موقعیت جدیده، باشه ولی سطحی از اضطراب که دیروز و امروز داشتم یادم نمیاد آخرین بار کی تجربه کردم. امروز تو اتوبوس سرچ کردم تمرین تنفس برای آرامش. خل شدم؟ برم تو غار زندگی کنم؟

28.09.2025 21:27 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0
Preview
a man in a suit and tie is standing in front of a mirror and talking to himself . ALT: a man in a suit and tie is standing in front of a mirror and talking to himself .
28.09.2025 07:26 — 👍 0    🔁 0    💬 1    📌 0

🫂

28.09.2025 06:54 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

صبح یادم رفت پوکساید بخورم و در چنین روزی احساس بی‌پناهی می‌کنم.

28.09.2025 06:10 — 👍 4    🔁 0    💬 1    📌 0

ریمل دوست دارم و رژگونه، رژ‌گونه قشنگ‌تره. چند وقته ولی دو طرف شبیه هم نمی‌شه.
سایه دوست داشتم، ولی دیگه فایده نداره، هیچ رنگی خوب نیست. رژگونه‌های تابه‌تا زدم و اومدم مهمونی خانوادگی. رژگونه دل گرمم کرده، چون از قیافه خودم خوشم اومد بعد مدت‌ها. رژگونه و پوکساید نجات‌بخش برای دلهره‌های الکی.

27.09.2025 19:39 — 👍 2    🔁 0    💬 0    📌 0

خیلی زیباست 😍 بزن

27.09.2025 19:11 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

به گوشه ابروت آویزان کن، من خوشم میاد 😍

26.09.2025 10:44 — 👍 1    🔁 0    💬 1    📌 0

😂

26.09.2025 09:02 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

صبح مقداری کله‌ام خراب بود، خونه رو جارو کردم و دعواهای ذهنی‌ام تموم شد تو این فاصله، سپس برای خودم چای ریختم و به نظرم کله‌ام تعمیر شد.

22.09.2025 08:36 — 👍 3    🔁 0    💬 0    📌 0

واقعاً 😡

20.09.2025 16:09 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

خیلی بامزه است، حق دارن :)

17.09.2025 19:34 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

یه زنی تو مترو نشسته کنارم یه ریز با تلفن حرف می‌زنه گریه می‌کنه. متاسفم واقعاً ولی چرا انقدر خوب آنتن می‌ده زیر زمین؟ ما می‌خوایم حرف بزنیم چرا صد بار قطع می‌شه؟
غر بیهوده است. صدای گریه‌اش اذیتم می‌کنه.

14.09.2025 08:05 — 👍 3    🔁 0    💬 0    📌 0

روزای سخت گذشتن، روزای سخت دیگه در راهه. می‌تونستم برم پیش مامانم ظهر بهم پلو بده، ولی نشستم کار کردم. کاری که حالا حالاها به جایی نمی‌رسه.
من برای زندگی پیش‌بینی نشده قوی نیستم. ولی حتی آرزوی چیزی رو نمی‌تونم بکنم.
برای خودم سوپ پختم ظهر که در نوع خودش غذای ناراحتیه. ولی ناراحت نیستم، گیجم از زندگیم.

13.09.2025 14:43 — 👍 2    🔁 0    💬 0    📌 0

فردا روز سختی خواهد بود آلبرتین جون، امیدوارم گنداخلاقی نکنی.

11.09.2025 20:44 — 👍 2    🔁 0    💬 0    📌 0

کاش به مامانم بگم گردو برام بیاره از شمال، هفته دیگه به خودم فسنجان شمالی خوشمزه جایزه بدم 😋 سیاخورش.

11.09.2025 13:23 — 👍 4    🔁 0    💬 0    📌 0

چه ابرا و چه آسمون روشنی.

11.09.2025 13:17 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

چون که بیزاری و تو تاریکی نشستن فایده نداره،
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم.

11.09.2025 11:11 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

از همه‌چی بیزارم. همه‌چی اغراقه البته ولی احتمالا منظورم رو متوجه می‌شید.

11.09.2025 09:40 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

ببین مرغ آب‌پز، یا کله‌گنجشکی که روغن نداشته باشه. اینا رو مامان من درست می‌کرد با کته وقتی سرما می‌خوردیم چون پروتئین بود و قوت داشت.

10.09.2025 07:37 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

گشنمه. پلو که نمی‌خورم سیری در کار نیست. مگه پاستا. یا بعضی ساندویچا، یا سیب‌زمینی و از این قبیل.

09.09.2025 20:52 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

زمان خیلی برام کش میاد، مدت‌هاست.‌
البته در کوتاه‌مدت اینجوریه، گاهی که برمی‌گردم گذشته رو می‌بینم، باورم نمی‌شه. اما در لحظه‌ها که هستم مدتیه کند و رو اعصاب و ناامیدکننده می‌گذرن.

09.09.2025 20:49 — 👍 2    🔁 0    💬 0    📌 0

این چه داستانیه که همیشه تو ماه تولد آدمای نزدیک من بی‌پولم؟ چند ساله. یعنی هر چی هم سعی می‌کنم جمع کنم قبلش یه چیزی پیش میاد پوله به فنا می‌ره و هیچی به هیچی. دوست دارم براشون کادو بخرم 😔

08.09.2025 11:37 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

رفتم بالاخره، این‌جا جالب بود.

08.09.2025 05:17 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

مرسی ♥️

07.09.2025 18:54 — 👍 1    🔁 0    💬 0    📌 0

@aalbertin is following 20 prominent accounts