Hosseinafshar

دیر شد،
گل پژمرده شد،
پرنده از تشنگی در قفس جان داد،
دیر شد، نیا.
اگر آمدی هم نمان.
خواستی بمانی هم دنبالم نگرد.
من نیستم، دیر آمدی.
.

خاطرات واقعا چیز عجیبیه

ما خاطرات رو میسازیم

اما مرور خاطرات ما رو نابود میکنه….

خاطرات واقعا چیز عجیبیه

ما خاطرات رو میسازیم

اما مرور خاطرات ما رو نابود میکنه….

سلام به بطالت گذشت

.
اهمیتی ندارد که بعد از مرگ
چه کسی به یاد ما گریه می‌کند
مهم این است که قبل از مرگ
چه کسی پناهِ گریه‌های ما بود.

.
و این جهان به لانه‌ی ماران مانند است
این جهان پر از صدای پای مردمانی است
که همچنان که تو را می‌بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می‌بافند

و چه صادقانه دروغ می‌گویند و
چه خالصانه خیانت می‌کنند
در این جهان هر چه تنها‌تر باشی
پیروزتری...!!!

ایشالا بهترینها پیش رو باشه

تهران موندن هم دردسرهای خاص خودش رو داره

خودم، سلام.خودم، تولدت مبارک. دغدغه ای وجود مرا فرا گرفته ، هدیه تولد برای خودم چی بخرم. هدیه‌ای که واقعاً خودم را سورپرایز کند، به دلش بنشیند.
‏ تولدم مبارک جمله راحتیست اما تبریک تولد به خودم سخت‌،نه می‌شود او را سورپرایز کنم و نه می‌شود موقع اهدای کادو پیشانی وگونه‌اش را ببوسم

خیلی تند رفت ...
کودکی‌هایم
با آن دوچرخه‌ی قراضه‌اش 
کاش همیشه پنچر می‌ماند...
زمان چیز عجیبی است ،
میدود جلو میرود؛
و دوست داشتنی‌ترین
آدم‌های زندگیت را یا
میگیرد یا کهنه میکند یا عوض!!

خواهش

بذار بهش بگم ببینم راضی میشه

مرا ببر به خانه ای که خانه ی توست

ببر مرا که دل پر از بهانه ی توست

مرا بخوان که عاشقانه ای ندارم

هوای سینه ام پر از ترانه ی توست ….

همه چیز میگذرد

اما همه چیز فراموش نمیشود…..

سال نو که می آید فقط خانه تکانی کافی نیست

کاش کسی فریاد بزند : افکار کهنه بیاورید ، افکار نو ببرید …

زندگی با وسایل کهنه میگذرد اما با فکر کهنه نه ..،،

آدم فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده اس…

این را دانستم و میدانم که آدم به آدم است که زنده اس…

آدم به عشق آدم زنده است!!!

بی دوست حتی باران هم بوی تشنگی میدهد…

تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن کبریت

بنگر که در این فاصله چه کردی ، گرما بخشیدی یا سوزاندی….

هنوز مشخص نشده ، سوختن ستمگر در آن دنیا

چه سودی به حال مردمان ستمدیده در این دنیا دارد

بابا اگر نان داد
تاوان هم فراوان داد . . .
روز پدر مبارک

خدایا آسمانت متری چند؟؟؟؟

دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد…

اگر کسی می‌خواهد
به تنهایی به بهشت برود،
انسان خوب و بی آزاری است

ولی اذیت و آزار مردم
از آنجایی شروع می‌شود
که یک دسته دیگر می‌خواهند
به جز خودشان
بقیه را هم با خود به بهشت ببرند!

با ذهنی آرام و بی دغدغه ...
نه حسرتی داشته باشد برایِ خوردن ،
نه بغضی برایِ گریستن ،
و نه دلی برایِ تنگ شدن ...
بعضی شب ها ؛
آدم دلش می خواهد بخوابد...

بعضی شب ها ؛
آدم دلش می خواهد افکارِ لعنتی اش را ،
یک جوری بپیچانَد !
بیخیالِ قضاوت ها و اشتباهاتش باشد ،
نه به گذشته اش فکر کند ،
نه آینده ...
بی هیچ فکر و مشغله ای ؛
در خلوتی دنج و شبانه ؛
دراز بکشد ...

بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقمم

‏خون شدانگشتم بر آجر حک کنم ، ما بیشتر….

به نام آن زنی که رفت اما رد عشقش

‏هرگز از دیوار قلبم پاک نشد

‏روزت مبارک حتی اگر دیگر نیستی

دری به زمستان باز کن
تا سپیدی برف ها
به ما امید زنده ماندن بدهد
ما گرما نمیخواهیم
ما امید میخواهیم ….

رو نوشت به خویشتن : برو آنجا که تو را منتظرند ….

دل که نه ، جانم برایت تنگ شده است…..

نوشته بود: کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟ نوشتم: از جنگ‌ها برگشته‌ام، با زخم‌ها و موی سپید؛ و یاد گرفته‌ام صبور باشم و به تماشا قانع!