بچه آخر

یکی از علت‌هایی که با آدما حرف نمی‌زنم اینکه یا درکم نمی‌کنن حالم بدتر میشه یا نمی‌فهمن چی می‌گم بازم اعصابم خرد می‌شه هم اینکه وقتی یه چیز دیگه رو تعریف می‌کنم براشون قضاوت پیش میاد.

دلم می‌خواد مغزمو بشورم همچی یادم بره.

حرف زدن باهام خیلی جوابه
یعنی کافیه طرف مقابلم باهام حرف بزنه مسیر انقدر درست جلو میره که خودشم متعجب میشه.

غصه می‌خورم بعله غصه می‌خورم.

بغض می‌کنم چون که.

خدایا نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلطه
خودمو به خودت سپردم.

خدایا اینا ناشکری نیستا قربونت برم
خستگی یهوییه خودت که بهتر میدونی عزیزدلم.

کاش بمیرم از این زندگی و فکر خیال راحت شم.

واقعا دارم خودمو اذیت می‌کنم.

من فهمیدم وقتی دوستام ماشین‌دار میشن بیشتر ازشون فاصله می‌گیرم که فکر نکنن به خاطر ماشین‌شون باهاشون در ارتباطم‌😐🤦🏻‍♀️

اگه نامزدی یا شوهری چیزی داشتم قطعا این چند روز تعطیلی آب و هوا باهم می‌رفتیم شمال.

این آسمون پر ستاره که اول اینجا میاد حس خوبی بهم میده تا وقتی که اون پروانه یهو نیاد وسطش

خیلی موقعا فکر می‌کنم من واقعا دنبال زید و این داستانا نیستم
فقط گاهی دلم می‌خواد دوست داشته شدن درست رو تجربه کنم.

تصمیم گرفتم خودم زندگیمو بسازم نهایت اینکه یه آدم درست پیدا شه با اون زندگیمونو بسازیم.

وقتی یه اخلاقی رو برای یه نفر تعریف میکنم که فلان اخلاق بد رو دارم برای بقیه ولی اون اخلاق رو برای اون نفر ندارم
گفتنش سخته امیدوارم متوجه شید چی میگم

چون زیادی اونجا محبوبم گفتم
اینجا میگم محبوبم تو قلب بنفش منی.

دنیا که به آخر نرسیده؟! میرم می‌رقصم.

خسته شدم از حس ناکافی بودن که از آدما می‌گیرم‌.

توییتری فکر کنه دنبال شوهرمو اینا حلالش نمی‌کنم. البته میگن خودتونو در مظان قضاوت نذارید که مقصر خودتونید.

واقعا احساس می‌کنم هیچ وقت برام پیش نمیاد که کسی دوستم داشته باشه و برام تلاش کنه.

نسبت به اتفاقا بی‌حسم و این هم خوبه، هم بد:)

حس میکنم تو این روزا به یه ناجی نیاز دارم.

دلم این استرس ها رو نمیخواد.

نیاز به زید جهت زیر بارون رفتن

خدایا با همه اذیت‌ها شکرت
چون می‌دونم می‌تونست بدتر از این باشه و تو نخواستی.

یه ۷، ۸سالی میشه دیگه از ته دل نمی‌تونم شاد باشم‌.

بی‌انصافی شاخ و دم نداره که.

با من بیا کلی میخندی😂

😂😂