آرمان امیری واقعا رو مخمه، چون نه تنها با هر بار تغییر جایگاه خودش (که خیلی هم پر تکرار بوده) در سمت تخمی تاریخ قرار داده خودشو، بلکه خیلی هم بد مینویسه، داستانسرایی سیاسی، که آدمو یاد حرافهای دوران مصدق میندازه.
29.06.2025 20:49 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
واقعا شمخانی میخواسته زیر آوار صدا بزنه حاج خانوم؟! :))
حاج حاج حاج، حاج خانوم
بده تو به من یه ماچ آروم
29.06.2025 20:36 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
پس مشکل بیکاری هم دیگه حل میشه با اخراج افغانها؟ آره جاکش؟
29.06.2025 17:12 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
فقط وقتی که دهان گریان و لبهای به هم فشردهاش از کنار گوشم رد میشد صدایی از او شنیدم. صدایی که کاملاً او را به کسی دیگر وصل میکرد. به خواهرم. هنوز ندیده بودمش. در آغوشم بود. از آغوش همدیگر کنده شدیم. و او دیگر کاملا به خواهرم تبدیل شده بود. با موهایی بلند و چهرهای خواهرانه.
12.04.2025 16:38 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0
هیچ صدایی نمیشنیدم، هیچ حرفی نمیفهمیدم. تنها چیزی که دریافت میکردم احساساتی فراموش شده بود. به نقطهای رسیدیم که هر دو بغض کرده بودیم. چیزهایی میگفت و من هم. میدیدم که داشت به کسی دیگر تبدیل میشد. چشمهایم پر از اشک بود. نزدیکتر شدم، دستهایمان را باز کردیم و هم را بغل کردیم.
12.04.2025 16:38 — 👍 3 🔁 0 💬 1 📌 0
سرعت گامهایم را طوری تنظیم کردم که امید رسیدنش را در دلم تقویت کرده باشم. هرچه باشد هم مشتاقش بودم و هم هیچ اعتمادی به روایت نداشتم.
به من رسید. مسیر را در امتداد ساحل ادامه دادیم.
حضورمان را رد و بدل کردیم.
نگاه، و احساس و سپس کلمه و عبارت رد و بدل کردیم.
12.04.2025 16:38 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
با این امید به راهم ادامه دادم که دنبالم را بگیرد و بیاید. با اینکه جلوتر از او میرفتم اما راوی ِ خوابم زاویهی دیدم را به چند متر عقبتر منتقل کرده بود تا ببینم که او دارد مرا تعقیب میکند و حتا سعی دارد به من برسد.
12.04.2025 16:38 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
زیرچشمی میپاییدمش و پیادهرویام به موازات رودخانه را ادامه میدادم، که مرا از او دور میکرد. زمانی که درست از روبروی او، با فاصلهای چند متری، پهلو به پهلویش رد شدم نمیدانم آیا برگشتم و نگاهی به سویش انداختم یا نه، اما متوجه شدم که ممکن است مرا دیده باشد. به راهم ادامه دادم.
12.04.2025 16:38 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
خواب دیدم که در ساحل رودخانهای که به دریا پهلو میزد روی صندلی نشسته بود و ساز در دستش به زوجی که روبرویش نشسته بودند نمیدانم چه میگفت. او را دیدم، بلافاصله شناختمش. از روی تاب موهایش در باد شناختمش. در حالی که هرگز او را با آن موهای کوتاه و حالا کمی مجعد ندیده بودم.
12.04.2025 16:38 — 👍 2 🔁 0 💬 1 📌 0
هم نیاز دارم فرت فرت سیگار بکشم هم نیاز دارم ترکش کنم
12.04.2025 16:31 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0
In my cogito ergo sum era
04.04.2025 16:20 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0
چه مرضی هست که مدام چیزها رو با زحمت خوشمزه میکنم میخورم بعدش زارت یه نخ سیگار کمل آبی!
04.04.2025 15:31 — 👍 2 🔁 0 💬 0 📌 0
ترکیب اشتیاق و پشتکار!
31.03.2025 14:28 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
مدرنیزاسیون جنبهی تکنولوژیک مدرنیته است و گمان نمیکنم شرطش تک زوجی باشه. شرطش اتفاقا وعدهی تسهیل و تحقق سنته. و حفظ بقا و خرسندیهای ارتقای اجتماعی و اقتصادی نتیجهی این تسهیل و تحققه و بنابراین گسترش چیزی که سنت زندگی آدمیزاد شده. هرچند که در جوامع سنتی و قدیمی خلاف این رو هم خیلی داریم قاعدتا
14.03.2025 11:37 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
موی لیمو؟ :)
14.03.2025 10:02 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
این نظم تک زوجی و خانواده هستهای بدجور داره یکهتازی میکنه و خودشو بعنوان تنها آلترناتیو موجود زندگی آدمیان حقنه میکنه. انگار که سنت در دل مدرنیزاسیون تکنولوژیک گستردهتر و عمیقتر ریشه میگیره!
14.03.2025 09:56 — 👍 2 🔁 0 💬 1 📌 0
چن تا از توییتامو بذارم اینجا یه پیوندی برقرار بشه. نمیدونم از کجا شرو کنم
14.03.2025 09:56 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0
ایده:
بامیا زولیبی رو کون و کمر جهت نود
14.03.2025 09:33 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
اینجا هم کماکان سیرکل مرکل نداره دیگه
06.02.2025 19:39 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
Back to her man
06.02.2025 08:52 — 👍 1 🔁 0 💬 0 📌 0
Bu iki güzel kızınan ki benim kənarında oturublar metroda bir 3some istamak var aramızda ama heç bir kəs işarə edib praktika sarı hərəkət etmir.. Fəqət baxırıq bir-birinə keyfləşirik
03.02.2024 11:33 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
:)) کتابی خواستی بگو هنوز کارام تموم نشده
12.11.2023 15:08 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
دروغه
12.11.2023 09:46 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
سال سگ یه خابگاه متاهلی گرفتیم که هم اون ازدواجه بگا رفته هم راجع به هزینههاش سرم کلاه رفته، اما الان برای تسویه باید برم جریمه پرداخت کنم!
12.11.2023 08:42 — 👍 3 🔁 0 💬 1 📌 0
Turner, whistler, monet
اصلا فکر نمیکردم چنین کتابی که داشتم تو ذهنم دنبالش میگشتم وجود داشته لاشه از قبل :)
12.11.2023 07:47 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
اعصابم از کارای اداذی دانشگاه خورد شد رفتم یه کتاب از کتابخونهشون زدم!
12.11.2023 07:36 — 👍 2 🔁 0 💬 2 📌 0
اینجا زیر آسمون آبی بشینم یه چند شات عرق بخورم. مزه فقط سیب دارم، که برا یه سیبپرسن اوکیه.
جهت دریافت درانک تکست، تکست بدین.
کراشم ولی توییتره و خبر نداره.
چقد اطلاعات دادم بهتون، جه واری وجه مزاحم بشیدحتما
11.11.2023 16:24 — 👍 3 🔁 0 💬 0 📌 0
اسکله رو باز کنن اومدم یه توک پا
10.11.2023 13:31 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0
:))
قربونتون والا
تازه اون شونههاشو باید ببینم چیکار کرده که اونطوری شده! :
10.11.2023 13:21 — 👍 0 🔁 0 💬 0 📌 0
بلژیک کدوم وره؟ راهش آسفتالته؟
10.11.2023 13:02 — 👍 1 🔁 0 💬 1 📌 0