Laleh.Abr

یه مدتی سر پیام‌های نژادپرستانه از گروه خانوادگی لفت داده بودم. بعد حدود یک ماه دخترخاله‌ام دوباره اومد گفت برگرد دلمون تنگ شده. گفتم باشه. برگشتم، از یه طرف دلم برای فک و فامیل تنگ میشه از اون طرف حوصله‌شون رو ندارم!

کاشکی می.شد منم بازگردم

باورم نمی‌شه این عکس رو من گرفتم!

رژیم نسل‌کش ۴ خبرنگار الجزیره را در چادر خبرنگاران کشت. در کمتر از ۲سال ۱۷۶ خبرنگار را کشته. حتا یک‌بار این کرور کرور خبرنگار غربی در اعتراض و دفاع از حق حیات و کار حرفه‌ای همکاران فلسطینی‌شون یک کار اعتراضی مثل قلم زمین گذاشتن انجام ندادند.همین جماعت سر چارلی ابدو مسابقه به سروسینه زدن و راهپیمایی.

نمی.خوام برم سر کار. دلم می‌خواد برگردم توی تخت 😴😴😴

نام اثر:
تنها گربه‌ی مولهاوزن

خودم که دارو می‌گیرم. برای اونو دکترش باید تشخیص بده

محشره! عالیه! بی‌نظیره!‌

خب خدایا شکرت. خودم کم وضعیت "افسردگی همیشه در مراجعه است" داشتم، دکتر‌ برای پارتنر هم افسردگی مرتب مراجعت کننده تشخیص داده!

کلا که من سالیان دراز است آن و آف با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنم ولی با اتفاقاتی که در سه ماه گذشته یکی‌ پس‌ از دیگری برام افتاد اگه حالم خوب بود جای تعجب داشت.

:))
آره والا

جهان برای شما هم از هر چیزی که کوچک‌ترین لذتی داشته باشه خالی شده، حتی یه وعده غذا، حتی یه فیلم گفتگو یا سریال جالب، یا فقط من اینجوریم؟

کاش فیلمساز بودم. سمفونی مردگان رو می‌ساختم. نقش مادر رو به فرشته صد عرفایی می‌دادم.
چهره‌ی آیدین در ذهنم شکل نمی‌گیره. هر بار به شکلی درمیاد.
حالا که بعد از سال‌ها دوباره به شکل صوتی مرورش می‌کنم، باز یادم آمد که چرا اینقدر با آیدین احساس همذات پنداری می‌کردم.

چه جوری ممکنه؟ 🤔

😅🤣😆 به خدا
چه دوره زمونه ای شده خواهر

فیلم سوپر‌ سکسی آوردم براتون

البته شهر کنار دریاست.

امروز روز خوبی بود. به موقع رفتم سر کار. موقع حرف زدن با همکارم درباره پروژه کلی خندیدیم. دردی نداشتم و نرفتم بیمارستان. کسی باهام دعوا نکرد، کسی‌ سرم داد و بیداد نکرد. برگشتم خونه می‌خوام یه مقاله رو ویرایش کنم بفرستم برای انتشار.
الان ساعت ۶ عصره و امیدوارم بقیه‌ش هم به خیر بگذره.

واقعا احمق. مرسی

🫂😓

🫂😓

به خدا

/شش ساله من رو میشناسه و معاینه می‌کنه عین سگ رفتار کرد و برگشته بعد از شش سال می‌گه از کجا می‌دونی اصلا آندومتریوز داری؟!!! بعدا فکر کردم‌ باید بهش می گفتم تو مطمئنی دکتر زنان هستی؟ از کی تا حالا آندومتریوز خودش ناپدید می‌شه؟!

حالا اصلا چرا رفتم پیشش؟ به خاطر یه مسخره بازی دیگه سیستم درمانی که با اینکه من رو با آمبولانس بردند تو بیمارستان ولی چون بستری نشدم نمی تونن بهم گواهی پزشک بدن. چقد سیستم‌های اینا مزخرفه واقعا. خود کافکائیسمه اصلا. حالا هرچقدر اون دکتر جوون آسیایی توی بیمارستان مهربون و قشنگ و خوب بود این زنیکه که/

/خب زنیکه پس کی بدونه مگه تو تجویز نمی کنی؟
آخرش فهمیدم تمام دردش این بود که دفعه پیش که نوبت گرفته بودم یادم‌ رفته بود برم. وسط گریه خواستم بگم ببین‌ من ADHD هم دارم و با اینکه یادداشت می کنم و همه اینا ولی باز پیش میاد یادم بره. ولی همین رو کم داشتم سر اونم یه چیزی بگه بهم برای همین خفه خون گرفتم.

/شروع کرد سرم داد و بیداد ... زنیکه احمق کثافت. یه جوری حالم خوب نبود که درجا اشکم درومد و منشی‌هاش دلشون برام سوخت! برگشته می‌گه نوشته آندومتریوز داری اصلا از کجا می‌دونی؟ گفتم یعنی چی؟ من شش سال پیش عمل کردم به خاطرش ازون موقع دارم‌ دارو می خورم اگه ندارم پس چرا دارو می خورم؟ گفت من چه بدونم!/

دکتر فاکینگ زنان شروع کرد سرم داد زدن و اشکم رو درآورد در حالی که صبح توی قطار به سمت محل کار از شدت درد در حال عرق سرد ولو شده بودم کف زمین و به سختی می تونستم حرف بزنم و مسئولین قطار زنگ زدند آمبولانس بیاد! حالم بهتر شده و مرخص شدم و رفتم پیش دکتر زنان که ازش گواهی مریضی برای سر کار بگیرم/

به چنان مرحله‌ای از پوچی و بی‌انگیزگی رسیدم که هر روز از سر کار میام نمی‌دونم با این ۵-۶ ساعت تا قبل از خواب چه کنم.
کار زیاده ولی هیچ حوصله و انگیزه و انرژی‌ای نیست.

اولا که ۳۹ و نه ۴۰. دوم اینکه یک اتفاق خاصی افتاده بود و براش سوگوار بودم.

سلام بر آسمان آبی